سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سکوت....
قالب وبلاگ

مرحوم کربلائی کاظم ساروقی می‌گوید :

به حضرت آیه‌ا...‌العظمی بروجردی گفتم: من به سؤالات زیاد و مختلف شما پاسخ دادم، حالا من از شما می‌پرسم؟! آقا تبسّمی کرد و در میان تعجّب حاضران گفت: بپرس!

گفتم: کدام سوره از قرآن است که هفت حرف از حروف الفبا را ندارد؟! آقا کمی فکر کرد و گفت: من در دوران جوانی شنیده بودم، ولی یادم نیست، شما بگویید!

گفتم: سوره «فاتحه‌الکتاب» (=سوره حمد) است که هفت حرف ندارد، چون این هفت حرف، مربوط به هفت طبقه جهنم است و آنها را از سوره حمد که «سوره رحمت» است برداشته‌اند و در آیه‌ی‌ ظلمانی گذاشتند. آن هفت حرف ( ث - ج - خ - ز - ش - ظ - ف) است:

حرف ث: از کلمه «ثبور=واویلا» است و اسم مکانی در جهنم است که جای رباخواران و بدکاران است (فرقان/13و14).

حرف ج: از کلمه «جهنم» است (حجر/43).

حرف خ: از کلمه «خُسران=زیان» است (حج/11).

حرف ز: از کلمه «زَقُّوم=درختی در جهنم و غذای گنهکاران» است (دخان/43و44).

حرف ش: «شقاوت» و «شیطان» است (هود/106).

حرف ظ: از کلمه «لَظی» بمعنای زبانه آتش جهنم است (معارج/15).

حرف ف: از کلمه «فَزَعُ الْاَکْبَر=وحشت بزرگ» است (أنبیاء/103).

همه این حروف را بردند و در آیه ظلمانی که در سوره‌ی انعام، آیه 122 است، گذاشتند:


أو من کان میّتا فاحییناه و جعلنا له نوراً یمشی به فی النّاس کمن مثله فی الظّلمات لیس بخارجٍ منها، کذلک زیّن للکافرین ما کانوا یعلمون

آیا کسیکه گمراه بود و جزء مردگان به شمار می‌رفت، سپس ما او را هدایت و ارشاد کردیم و او را زندگانی معنوی بخشیدیم، و نوری برای عبور او از میان مردم قرار دادیم، همانند کسی است که در تاریکی‌های جهل و بی‌خبری و شرک و کفر باشد و از آن خارج نگردد؟! این چنین، برای کافران، کارهای زشتی که انجام می‌دادند، تزیین شده و جلوگر کرده است

حضرت آیه‌ا...‌العظمی بروجردی، قلم وکاغذ خواستند و این مطلب را که من گفتم، یاداشت کردند.مرحوم کربلایی کاظم ساروقی بیسواد بودند که با عنایتی کل قرآن را حفظ شدند .


قبرمطهرشان در قبرستان نو شهر مقدس قم می باشد.قبر رسول ترک هم در آنجا است.التماس دعا



[ سه شنبه 91/3/30 ] [ 5:27 عصر ] [ محمد یزدانی ] [ نظر ]

روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملافه سفید تمیزی  که چهارطرفش زیر تشک بیمارستان جمع شده است ، قرار می گیرد و آدم هایی  که سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند ، از کنارم عبور می کنند .

لحظه ای فرا خواهد رسید که دکتر می گوید مغز من از کار افتاده است و به هزاران دلیل زندگی ام رو به پایان است . در چنین  روزی تلاش نکنید به شکلی مصنوعی و با استفاده از دستگاه زندگی ام را به من باز گردانید .

این را بستر مرگ ننامید . بگذارید آن را بستر زندگی  بنامم و جسمم به دیگران کمک کند که به حیات خود ادامه دهند.

چشم هایم را به کسی بدهید که هرگز طلوع خورشید ، چهره  یک نوزاد و شکوه عشق را در چشم های یک زن ندیده است .

قلبم را به کسی بدهید که درقلبش تنها خاطرات دردناک و آزار دهنده دارد .

خونم  را به نوجوانی بدهید که در تصادف اتومبیل نجات یافته است و کمکش کنید تا زنده بماند و نوه هایش را ببیند .

کلیه هایم را به کسی به کسی بدهید که زندگی اش به دستگاهی نیاز دارد که هر هفته خونش را تصفیه کند .

 استخوان ها ، عضلات ، سلولها و اعصابم را بردارید و به پاهای کودکی فلج پیوند بزنید .

اگر لازم  شد سلولهای مغزم را بردارید و بگذارید به رشد خود  ادامه دهد تا با آنها پسرک لالی بتواند با صدای بلند فریاد بزند و دختر ناشنوایی صدای باران روی شیشه اتاقش بشنود .

آنچه از من باقی می ماند بسوزانید و خاکسترش را به دست باد بسپارید تا گل بروید .

اگر قرار است چیزی از من دفن کنید ، بگذارید اشتاباهات ، ضعف ها و تعصباتم باشد. گناهانم را به شیطان و روحم را به خدا بسپارید . اگر گاهی دوست داشتید از من یاد کنید، عمل خیری انجام دهید یا به کسی که محتاج کمک تان است ، کلام محبت آمیزی بگویید .

اگر آنچه گفتم انجام دهید ، همیشه زنده خواهم ماند.



[ یکشنبه 91/3/28 ] [ 10:19 صبح ] [ محمد یزدانی ] [ نظر ]

فرصتی می‏خواهی تا فارغ از هیاهوی پایان‏ناپذیر زندگی، چند روزی با خودت خلوت کنی.
فرصتی می‏خواهی تا بر سفره عشق میهمان شوی و جامه تعلقات برکنی، با خدای خویش خلوت کنی و پا به پای ام داود، زیارت رجبیه بخوانی.
فرصتی می‏خواهی تا معتکف کوی عشق شوی.
اعتکاف، فرصت خلوتی عاشقانه است.
اعتکاف، استوارسازی شانه‏های لرزانی است که از بار سنگین گناه، دیگر قامت ایستادن ندارد.
اعتکاف، سجده دوباره فرشتگان است بر اشک‏ها و ندبه‏ها و سجده‏های آدمیان.
اعتکاف، احرامی‏ست در میقات حضور، با نور و شعور.
اعتکاف، تطهیر قلب‏هاست در سجاده سبز «توبه».
اعتکاف، گستره محراب عشق است در کوی دوست؛ عشقبازی روح است دور از نفسِ سرکش، در سبزترین مکان، در نورانی‏ترین زمان.
اعتکاف، تلاوت «آیه‏های سوره حضور است» در سجاده اشک.
اعتکاف، لبیک لب‏هایی است که عاشقانه به زمزمه نیایش، روح پریشان خود را شستشو می‏دهند.
اعتکاف، تفرج روح است در خلوت عشق.
اعتکاف؛ یافتن حقیقت پنهان روح است در فراموشی نفس.
اعتکاف، بهترین بهانه برای صعود به ملک نفسانی و بازگشت به فطرت رحمانی است.
اعتکاف، غوطه‏ور شدن در دریای روشن امید است؛ فرصت سبزی است برای آموختن طریقت دلدادگی و رسم و راه عاشقی.
اعتکاف، بریدن است و وصل شدن؛ پایان است و آغاز.
اعتکاف، شکستن است و پیوند خوردن؛ شکستن قفس نفس و پیوند خوردن به آسمان.
اعتکاف، میقاتی است دوباره.
اعتکاف، تمرین خودسازی است.
اعتکاف، مبارزه برای رسیدن به یقین است.
اعتکاف، فرصتی است برای سبز شدن......

*از دوستانی که مراسم معنوی اعتکاف نصیبشون شده خیلی خیلی التماس دعا دارم.....*


[ پنج شنبه 91/3/11 ] [ 3:51 عصر ] [ محمد یزدانی ] [ نظر ]

مادر، صفا و صمیمیت و صداقت، گلابِ گلبرگ های وجود توست. عشق و ایمان در پیشانی بلند تو، موج می زند. چشمانت چلچراغ محبت است. چشمه های مهربانی از چشم های تو سرچشمه گرفته است. لب هایت پیام آور شادترین، لبخندها و نگاه مهر آشنایت، زلالِ دل نوازترین عاطفه هاست. قلب تو، رود همیشه جاری عشق است. از سایه مهربان دست هایت گل مهر می روید. نسیم، چهره بر گام های تو می ساید. مادر، روزت مبارک باد.

 

پایان نوشـت:

بی محبت مادر یک قنات بی آبم

مثل راه بی مقصد مثل عکس بی قابم

بی محبت مادر از شکوفه ها دورم

یک کبوتر بی بال یک چراغ بی نورم

بی محبتِ مادر چون لبان بی لبخند

ساکتم و غمگینم مثل بلبلی در بند

بی محبت مادر در دلم صفایی نیست

از بهار در قلبم هیچ رد پایی نیست


[ جمعه 91/2/22 ] [ 10:44 صبح ] [ محمد یزدانی ] [ نظر ]

عزت یعنی ...
در کشور همسایه کناری ات، که با آمریکا رفیق فابریک هم هست، گاه و بیگاه پرنده های بی سرنشین آمریکایی بلند می شوند و تعدادی از مردمش را به خاک و خون می کشند، نه توضیحی می دهند، نه معذرت خواهی میکنند و نه ... آنوقت حاکمان این کشور همسایه در قبال این تجاوز و توهین بزرگ به حاکمیت آن و تمامیت ارضی آن، هییییچ غلطی نمی توانند بکنند و مردم این کشور خاک ذلت و خواری بر سر می کنند،
آنوقت در کشور خودت ...
سی سال است سگهایی آمریکایی و اروپایی دورتادور کشورت، در آب و خشکی، پارس میکنند و زوزه می کشند. سالهاست آرزو دارند خاک کشورت را به توبره بکشند و انتقام همه آنچه از مقاوت اسلامی و بیداری اسلامی بر سرشان آمده بر سر کشورت خالی کنند و از مردم غیورت بگیرند، اما هییییچ غلطی نمی توانند بکنند.
عزت یعنی این.
ولله العزه و لرسوله و للمومنین (منافقون: 8)
همانا عزت از آن خدا و رسولش و مومنین است



[ چهارشنبه 91/2/13 ] [ 10:33 عصر ] [ محمد یزدانی ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

حرف ندارم خودم:)
امکانات وب