سکوت....
|
مرحوم کربلائی کاظم ساروقی میگوید : [ سه شنبه 91/3/30 ] [ 5:27 عصر ] [ محمد یزدانی ]
[ نظر ]
روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملافه سفید تمیزی که چهارطرفش زیر تشک بیمارستان جمع شده است ، قرار می گیرد و آدم هایی که سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند ، از کنارم عبور می کنند . لحظه ای فرا خواهد رسید که دکتر می گوید مغز من از کار افتاده است و به هزاران دلیل زندگی ام رو به پایان است . در چنین روزی تلاش نکنید به شکلی مصنوعی و با استفاده از دستگاه زندگی ام را به من باز گردانید . این را بستر مرگ ننامید . بگذارید آن را بستر زندگی بنامم و جسمم به دیگران کمک کند که به حیات خود ادامه دهند. اگر آنچه گفتم انجام دهید ، همیشه زنده خواهم ماند. [ یکشنبه 91/3/28 ] [ 10:19 صبح ] [ محمد یزدانی ]
[ نظر ]
فرصتی میخواهی تا فارغ از هیاهوی پایانناپذیر زندگی، چند روزی با خودت خلوت کنی. *از دوستانی که مراسم معنوی اعتکاف نصیبشون شده خیلی خیلی التماس دعا دارم.....* [ پنج شنبه 91/3/11 ] [ 3:51 عصر ] [ محمد یزدانی ]
[ نظر ]
مادر، صفا و صمیمیت و صداقت، گلابِ گلبرگ های وجود توست. عشق و ایمان در پیشانی بلند تو، موج می زند. چشمانت چلچراغ محبت است. چشمه های مهربانی از چشم های تو سرچشمه گرفته است. لب هایت پیام آور شادترین، لبخندها و نگاه مهر آشنایت، زلالِ دل نوازترین عاطفه هاست. قلب تو، رود همیشه جاری عشق است. از سایه مهربان دست هایت گل مهر می روید. نسیم، چهره بر گام های تو می ساید. مادر، روزت مبارک باد.
پایان نوشـت: بی محبت مادر یک قنات بی آبم مثل راه بی مقصد مثل عکس بی قابم بی محبت مادر از شکوفه ها دورم یک کبوتر بی بال یک چراغ بی نورم بی محبتِ مادر چون لبان بی لبخند ساکتم و غمگینم مثل بلبلی در بند بی محبت مادر در دلم صفایی نیست از بهار در قلبم هیچ رد پایی نیست [ جمعه 91/2/22 ] [ 10:44 صبح ] [ محمد یزدانی ]
[ نظر ]
عزت یعنی ... [ چهارشنبه 91/2/13 ] [ 10:33 عصر ] [ محمد یزدانی ]
[ نظر ]
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |