سکوت....
|
روزی سوراخ کوچکی درپیله ای ظاهرشد.شخصی نشست وساعت ها تقلای پروانه برای بیرون آمدن ازسوراخ کوچک پیله راتماشاکرد.ناگهان تقلای پروانه متوقف شدوبه نظررسید که خسته شده است ودیگرنمیتواندبه تلاش ادامه دهد. آن شخص مصمم شدبه پروانه کمک کندوبابرش قیچی پیله راگشادکرد.پروانه به راحتی ازپیله خارج شد-اماجثه اش ضعیف وبالهایش چروکیده بود.آن شخص به تماشای پروانه ادامه داد.اوانتظارداشت که پرپروانه گسترده ومحکم شودوازجثه ی اومحافظت کند-اماچنین نشد.درواقع پروانه ناچارشدهمه ی عمرروی زمین بخزدوهرگزنتوانست بابالهایش پروازکند. آن شخص مهربان نفهمیدکه محدودیت پیله وتقلابرای خارج شدن ازآن راخدابرای پروانه رقم زده است تابه وسیله مایعی ازبدنش ترشح شودوسپس ازخروج ازپیله به اوامکان پروازدهد. گاهی اوقات درزندگی فقط به تقلانیازداریم.شایداگربدون هیچ مشکلی زندگی میکردیم-فلج میشدیم-به اندازه ی کافی قوی نمیشدیم وهرگزنمیتوانستیم پروازکنیم. [ شنبه 90/3/7 ] [ 12:35 عصر ] [ محمد یزدانی ]
[ نظر ]
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |